سپیده صبح، پایان تاریکی
برگـــــــــردان: ا. م. شیری برگـــــــــردان: ا. م. شیری

«همراه با ما، کارگران کشورهای پیشرفته تر نیز به پا برمی خیزند. آنها و ما هنوز نبرد سختی در پیش داریم. استبداد سرمایه در مبارزه جمعی در هم خواهد شکست، نهایتا سوسیالیسم برقرار خواهد شد!»

و. ای. لنین

زمانیکه در اکتبر قدرت را گرفتیم، ما شراره بودیم...

آ. آنوچکین- تیموفییف

انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر در سال ١٩١٧ با شعار همه قدرت به شوراها، موجب سقوط دولت موقت بورژوائی و تشکیل اولین کشور سوسیالیستی در جهان گردید. امروز لیبرالها همه جا از آن بعنوان فاجعه ای در تاریخ روسیه یاد می کنند، که گویا یک گروه مهاجر بلشویک با پول کایزر انجام دادند.

این تعریف، یک بی شرمی و دروغ آشکار است. راهی را که این انقلاب اصیل خلقی طی کرد طولانی و سخت بود و آن، شورشها و قیامهای متعدد دهقانی، اعتراضهای بخش روشنفکر نجبای روس(دسامبریستها و دیگران) برعلیه مطلقیت و نظام ارباب و رعیتی، مبارزات ضددولتی و اقدامات جزائی روشنفکران پیشرو طبقات مختلف روس(دموکراتهای انقلابی، نارودنیکها و دیگران) و اعتصابات و اعتراضات کارگری را پشت سر گذاشت.

تنفر خلق دائما تحقیر شده در طول قرنها، که از سوی رژیم تزار بعنوان توده خوار شمرده می شد، نسبت به ستم اوج گرفته بود- همان سوزنده ترین ماده، که در هر سه انقلاب روس شعله کشید. بلشویکها در مرحله معینی از روند رشد حوادث انقلابی، رهبری را آن را بدست گرفتند، و با سازماندهی، آن را به پیروزی رساندند. انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر، بمعنی اولین پیروزی کار بر سرمایه در تاریخ بود. و اگر چه پرولتاریای کشورهای اروپائی و ایالات متحده آمریکا با جدیت و اشتیاق از انقلاب اکتبر استقبال می کردند، نه تنها پشتیبانی معنوی از آن به عمل می آوردند، بورژوازی جهانی هم به بیم و هراس مرگبار گرفتار شده بود. بدین جهت نیز سراسیمه بدنبال یافتن راهها و ابزارهائی برای ممانعت از گسترش آن در کشورهای سرمایه داری غرب بر آمد.

در شرایطی که تحت تأثیر انقلاب اکتبر در این کشورها جنبشهای کارگری اوج می گرفت و در برخی موارد جنبه شدید، تا برخورد مسلحانه و قیام منجر می شد، بورژوازی به سرعت برای تأمین بخشی از مطالبات اقتصادی زحمتکشان، اجرای برخی برنامه های اجتماعی، ایجاد محل های کار جدید تن در داد تا بیکاری توده ای را کاهش دهد. همزمان با آن، بورژوازی تلاش کرد با تشکیل اتحادیه های رفرمیستی تحت کنترل خود(اتحادیه های زرد) جنبش کارگری را دچار انشعاب نموده، برخی از رهبران کارگری موسوم به آریستوکراسی کارگری(بخش از طبقه کارگر که حقوق زیاد می گیرند) بخرد.

همانطور که وزیر امور خارجه شوروی گ. چیچرین نمونه آلمان پایان دهه بیست قرن گذشته را بعنوان  مثال نشان داد و گفت: «فقط یک گروه از رهبران خیانت نکردند، بلکه یک لایه کامل کارگران آریستوکراسی تاریخی به جبهه دیگر پیوستند... انقلاب صنعتی کارگران آریستوکرات را به بخش مکمل طبقه متوسط تبدیل کرد. این است منشاء ضدانقلابی سوسیال- دموکراتها».

انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر مورد استقبال نمایندگان روشنفگران مترقی کشورهای اروپائی و آمریکا قرار گرفت. نویسنده مشهور انگلیسی، ھ. ولس که در اکتبر سال ١٩٢٠ از روسیه شوروی دیدن کرد، در یادداشتهای سفر خود در روزنامه «تایم» بریتانیا نوشت: « در حال حاضر دولت شوروی- یگانه دولت  ممکن در روسیه است. تنها آن حامل ایده مشهور وحدت بخشی و همبستگی می باشد». فقط آن بود که «در میان از هم پاشیدگی عمومی حاکمیت، حکومت کمونیستی، تنها حکومت سازگار با روسیه را بدست گرفت، هر چند کمونیستها یک درصد روسیه هم تشکیل نمی دهند».

حاکمیت شوروی صفحه کاملا جدیدی را در تاریخ روسیه گشود. داس و چکش، بمفهوم اتحاد برادرانه کارگران و دهقانان، به یکی از سمبهای اصلی آن تبدیل شد. حاکمیت شوروی در زیر پرچم پیروزمند سرخ، در سالهای جنگ داخلی گاردهای سفید را علیرغم کمکهای همه جانبه و البته مغرضانه اشغالگران غربی، که در خفا فکر تخریب و تجزیه روسیه تاریخی را در سر می پروراندند، در هم کوبید. و بالاخره در زیر این پرچم، بر آلمان نازی، گروه ضربت امپریالیسم جهانی پیروز شد. آرم دولت شوروی، نشاندهنده دوستی خلقهای شوروی بود که برای اولین حاکمیت شورائی تشکیل داده و پیگرانه آن را متحقق ساختند. در زیر این آرم، کشور ما از یک پیروزی به پیروزی دیگر در «زمین و هوا و دریا»، در همه عرصه های زندگی دست یافت و به ابرقدرت تبدیل گردید. قابل درک است که این پیروزیها، موجب رشد روحیه افتخار و رضایتمندی و متاسفانه، توأم با خودآرامی و آسوده خیالی در میان رهبران کشور گردید. در نتیجه، در ربع آخر قرن بیستم بدلیل اشتباهات و ارزیابیهای غلط ، در عرصه اقتصادی و برخی عرصه های دیگر مشکلاتی (آشفته فکری در میان روشفکران خلاق، که مأمور کار با جوانان بودند، فرمالیسم در تبلیغات و غیره) در کشور ظاهر گردید. وقت اصلاحات رسیده بود. نوسازی با شعارهای «تسریع توسعه اقتصادی»، «دموکراسی بیشتر، سوسیالیسم بیشتر» آغاز گردید. بطوریکه معلوم شد، اصلاحات خوب برنامه ریزی نشده بود و موجب بی ثباتی در کشور گردید و در نتیجه نهائی، با کودتای خزنده ضدانقلاب خاتمه یافت. در باره این خطر، هم ولادیمیر ایلیچ لنین هنگام توضیح خطر پیدایش بوروکراسی در تشکیلات حزب و هم یوسف استالین ضمن تشریح مسئله تشدید مبارزه طبقاتی در روند توسعه پیش رونده سوسیالیسم هشدار داده بودند.

با بالا رقتن سطح زندگی در میان بخش مرفه ساکنان شهرهای بزرگ، تقاضا برای نیازمندیهای مصرفی افزایش یافته، تمایل به مال اندوزی، موجب تشکیل قشر خرده بورژوازی (طبق مفاهیم امروزی، طبقه متوسط) گردید. نیروی تخریب که آنوقتها در سیمای بخش نومینکلاتور حزبی، روشنفکران – جهانوطنان و رهبران در سایه به تدریج در حال شکلگیری بود، از اوضاع غیرعادی و متناقض استفاده کرد. با استفاده از شیوه های حاذقانه و دادن وعده- وعیدها در سالهای ١٩٨١- ١٩٩٣ به قدرت خزیدند. خلق، در آغاز بشدت از نوسازی استقبال کرد ولی در روند خود، با تبلیغات لیبرالی لجام گسیخته رسانه های جمعی از محتوا خالی شد، سمت و سو عوض کرد و  بخاک افتاد. اینها، روشن است و بدین ترتیب می توان توضیح داد، که چگونه طرح اعطای سهام و خصوصی سازی جنایتکارانه حاکمیت جدید که از خارج دیکته شده بود، بدین راحتی به اجرا گذاشته شد.

خلق، با گرفتن آن سهم سمبلیک در مقابل منازل رایگان دولت شوروی، گول خورد. حاکمیت بدین ترتیب از حمایت و پشتیبانی مالکان جدید برخوردار شد. فکر دنیای باز، ورود به جامعه جهانی، دموکراسی وسیع، حقوق و آزادی انسان و امثالهم بر اذهان مردم عادی انباشته شد. خلق بر این سود فقط نوک زد.

تدابیر ویژه ای برای فریب نسل جوانان اندیشیده شد. با مهارت خاصی آنها را از زندگی سیاسی جدا کردند. برای این کار، بکمک انواع هوس و جنون تفکر تقلید، شوهای تجاری، با شعارهائی از قبیل «کامل شو» و «از همه زندگی سهم ببر» ایدئولوژی تمتع از لذائذ دنیای زودگذر را در میان آنها  تبلیغ کردند. کامپیوتر و تلفنهای همراه را بسرعت و به تعداد  فوق العاده زیادی از خارج وارد کرده و فقط بعنوان اسباب بازی جدید به جوانان قالب کردند(برای اینکه جوانان سرگرم شوند...). با همین اهداف، حاکمیت مرتبا جوانان را برای استفاده از اینترنت و دیدن سایتهای متعدد جنائی، پورنوگرافی و دیگر سایتهای جنجالی و مشکوک، بازیهای مسخره اینترنتی، اطلاعات و اخبار بیهوده و فراوان، صد در صد نادرست دعوت می کند. از این طریق، جوانان از روی نسخه دالاسی با روح گلوبالیستی، آمریکائی تربیت می شوند (جهانوطنی های بی وطن بعمل می آورند).

در نتیجه «اصلاحات» هلاکتبار بیست ساله، کشور از هم پاشید، اگر بزبان داستان پوشکین بگوئیم، به یک تشت شکسته تبدیل شد. و این- یک واقعیت بی رحمانه است.

در طول این سالهای جهنمی، اکثریت مردم به تجربه تلخ خود، صرفنظر از انبوه تخریبات رسانه های جمعی بورژوازی و بویژه الکترو نیکی، توانستند آنچه را که آنها با تخریب حیله گرانه و رذیلانه حاکمیت شوروی از دست دادند و آنچه را که با برقراری حاکمیت الیگارشی بدست آوردند، مقایسه و ارزیابی نمایند.

در نتیجه این اصلاحات دروغین، ثروتهای ملی و دولتی غارت شدند. افتادن کشور در مسیر غیرصنعتی، باعث کاهش شدید شمار کارگران و در نتیجه، غیر متخصص شدن آنها گردید. حاکمیت کمپرادورها به افزایش انواع مراکز تجاری که آنها را بعنوان یکی از عمده ترین مجادله اجتماعی خود می پندارد، همت گماشت.

اقتصاد جمعی کشاورزی مورد حملات جدی قرار گرفت. تشکیل واحدهای خصوصی، بمثابه تکیه گاه دیگر حاکمیت، مورد توجه واقع شدند. این اقدام ضربات مهلکی بر امنیت خواربار کشور وارد آورد. حاکمیت امروز با تکیه بر استخراج و فروش افسارگیسخته ثروتهای طبیعی روسیه- نفت، گاز، جنگل، کودهای طبیعی و مواد کانی بر سر پا ایستاده است. کشور ما سالانه ٤٠ میلیارد دلار خواربار از خارج وارد می کند.

علوم ملی، تحصیل، بهداشت و فرهنگ ما به وضعیت اسف باری گرفتار شده است. سطح دانش، بطور کلی و فرهنگ سیاسی مردم ما بشدت پائین آمد.

تعداد سوانح طراحی شده در کشور که ضربات سختی بر اقتصاد نیمه ویران وارد می کنند، دائما رو به افزایش است. در اثر تخریب زیانبار اقتصاد در بخش جنگلداری، طبق برآورد متخصصان فقط امسال ٤٠٠ میلیارد دلار از جنگلها در آتش سوختند. تقسیم جامعه روسیه به طبقات اجتماعی در ابعاد عظیمی صورت گرفته است. بیکاری عمومی حالت مزمن بخود گرفته است. رشوه خواری همه گیر شده است. میزان جرم و جنایت، فحشاء، اعتیاد به مواد مخدر، ولگردی، گرانی افزایش یافته و همه اینها موجب افزایش بی سابقه میزان مرگ و میر در میان مردم کشور شده است.

در باره اوضاع اسف انگیزی که روسیه بدان گرفتار شده، شاعر نامدار ن. پریاسلوف(N. Pereyaslov) با زبان فصیح و گویا می نویسد:

« اینک در روسیه،

چه هوسها می جوشد!

در اینجا،

فقط یک قاعده حمکفرماست:

قدرت بخاطر قدرت.

اخلاق زیر و زبر شده،

معنویات خوار گشته،

و همه جا،

صحبت از سود است، سود، سود».

با همه این مجموعه منفی نمی توان به پیش رفت. این راه به ناکجا آباد است. و این تصویر غم انگیز را نمی توان با هیچگونه بلبل زبانی کردن در مورد دموکراسی کاذب بورژوائی و ابتکارات تجاری اسکولکوفسکی آراست. و علاوه بر این، رئیس جمهور روسیه هم نمی خواهد فراخوان بدهد: «روسیه، به پیش!» خوب، کشور چگونه می تواند در زیر سایه عقاب دو سر فرتوت و ژنده و آبرو باخته گاردهای سفید تریکالوری به پیش برود؟!

در عمل کشور در پشت دکوراسیون ضعیفی از شرزگی استبداد، خلق گرائی موهوم، دولتی و سیاسی کردن دین، به دوره پیش از انقلاب حرکت می کند. در چنین وضعی حاکمیت بورژواوی با انواع فحاشی و حملات مفرط ، انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر، جنگ داخلی، سازندگی سوسیالیستی برنامه ریزی شده  و تاریخ بزرگ شوروی را مورد حمله قرار می دهد.

اما با توسل افترازنی نمی توان روند تکامل تاریخی را متوقف ساخت. سرمایه داری تمام امکانات خود برای توسعه را از دست داده و امروز، بحران عمیق و سنگین ساختاری آن نیز گواه این مدعاست. همانطور که دانشمند اقتصاددان برجسته ما، د. لووف می گوید: «امروز سرنوشت جامعه معاصر تعیین می شود. سرمایه داری، دیگر به گذشته بشری مربوط است. این واگن کشورهای غربی بدقت تلاش می کند از قطار توسعه صنعتی جدا شود. اما ما با تمام توان سعی می کنیم خودمان را به این واگن جدا شده برسانیم بدون اینکه بفهمیم با آن، راه درازی نخواهیم رفت». ایدئولوژی اولترالیبرالیسم نیز بطور نهائی با شکست مواجه شده است. همه جهان آبستن سوسیالیسم است. بیداری آمریکای لاتین این مدعا را با قاطعیت و روشنی کامل ثابت می کند. یکسری کشورهای آسیائی و درپیشاپیش آنها چین قدرتمند، با گامهای استوار به سوی سوسیالیسم می روند. مبارزه طبقاتی در کشورهای اروپائی هم که در آنها ایده سوسیالیسم وسیعا رواج یافته است، اوج می گیرد. تجزیه جنایتکارانه اتحاد شوروی، عظیم ترین فاجعه مردم ما بود. خواست مردم ما را که در رفراندوم ماه مارس سال ١٩٩١ با اکثریت قاطع به حفظ اتحاد شوروی رأی داد، گستاخانه لگدکوب کردند. بطوریکه ولادیمیر پوتین هم مجبور شد با این بیان خطا، که واقعاًَ، هر کس می خواهد آن را باز گرداند، عقل در سر ندارد به این تراژدی اعتراف کند. اما اتفاقاًَ، سر کسانی به اغتشاش کامل دچار است که ابرقدرتی را تخریب کردند و کسانی که با بلاهت خیره سرانه روسیه را به پرتگاه سقوط هدایت می کنند.

باید بدون تأخیر کشور را نجات داد. فقط خلق زیر رهبری دولتمردان میهن پرست می تواند از عهده این کار بر آید. دفاع از حق مقدس زندگی و کار در کشور- جمعی سوسیالیستی که برای اولین بار پس از انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر تشکیل داد و در جنگ کبیر میهنی از آن دفاع کرد، حق مسلم اوست.

پول پرستی، سود، مصرفگرائی فوق العاده و فردگرائی شدید نمی تواند از حمایت خلق زحمتکش برخوردار شود. روسیه با گام زدن در راه سرمایه داری وابسته و محتضر، با حفظ مشخصه های پادشاهی و کرنش در مقابل آنها نمی تواند به سوی حاکمیت مستقل حرکت نماید و از هیچ شانس تاریخی برای بقاء و حفظ خود بعنوان دولت مستقل برخوردار نیست.

 

پی نوشت:

دیروز، هفتم نوامبر، سالروز پیروزی انقلاب کبیر اکتبر، انقلابی بود که «جهان را تکان داد». سالگرد این پیروزی به تاراج رفته نیز مثل همه شکستهای یتیم و بی کس، در سکوت و خلوت برگزار شد. به پاس بزرگداشت این عظیم ترین انقلاب تاریخ، مقاله حاضر را که بیانگر شکوه پیروزی و نتایج دردناک به شکست کشاندن آن است، با کمی عجله ترجمه کرده و ضمن بیان احترام و پایبندی خود به رهبران و اهداف آن، و با اطمینان به پیروزی نزدیک کارگران و زحمتکشان جهان، هر چند با تأخیر، بخدمت پویندگان راه آزادی بشرت تقدیم می کنم.

مترجم.

 

منبع:

نشریه الکترونیکی «سووتسکایا راسیا»،

سوم نوامبر ٢٠١٠، (١٣٤٨٣)١٢١

_____________________________________________________


November 8th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی